mehdi asili ::
چهارشنبه 85/12/16 ساعت 6:37 عصر
چی می شه؟ می نویسم آدما رو دوست ندارم
خودمو! اونارو حتی شما رو دوس ندارم
دیگه از دلم گذشته عاشق کسی بشم
اون دوست دارم های بی هوا رو دوس ندارم
یادمه یه وقتا جونم سر عاشقی می رفت
دیگه حتی فکر اون لحظه ها رو دوست ندارم
سرنوشت و سفرو خیانت و پشیمونی
حق دارم بگم که هیچ کدومارو دوس ندارم
نه غریبه لطفی کرد نه آشنا خیری رسوند
هیچکدوم غریبه و آشنا رو دو ست ندارم
کفره اما می نویسم دعا فایده ای نداشت
من دعا نمی کنم نه دعا رو دوس ندارم
بچه بودیم چی می شد بچه می موندیم همیشه
گرچه من خیلی بدم بچه هارو دوس ندارم
یه زمونی یه صدا وجودمو تکون می داد
باورش سخته ولی اون صدا رو دوس ندارم
التماس سرخ سیبا دیگه معنی نداره
سیبا مال عاشقاس من سیبا رو دوس ندارم
دیگه دستی نمی خوام که کنج دستام بشینه
همه چی سرده می لرزه گرما رو دوس ندارم
وفا حرفه مهربونی قحطیه عشقم بلاس
دیگه بی وفام عجب نیست وفا رو دوس ندارم
با خودم قرار گذاشتم دنبال دلم نرم
با دلت بری خطاست من خطا رو دوس ندارم
وقتی که عاشق شدم بلا چه طعم خوشی داشت
حالا که رها شدم پس بلا رو دوس ندارم
یعنی چی دوست دارم! بی تو می میرم !عزیزم
نمی دونم چرا این جمله ها رو دوس ندارم
باید آدم بشینه راس راسی زندگی کنه
آدمای عاشق و مبتلا رو دوس ندارم
خدا هرچی سر رام بود طعم خوشبختی نداشت
نمی شه آخه بگم که خدا رو دوس ندارم
ولی بنده هات نساختن با دلم تک تکشون
اینکه جرمی نداره بنده هارو دوس ندارم
می دوی! می شکننت! نمی خوانت! نمی رسی
من به کی بگم که این قانونا رو دوس ندارم
زندگی روشونه هام سنگینی می کنه عجیب
پس گناه من چیه که دنیا رو دوس ندارم
دو سه سالی بود به عشق رویاهام زنده بودم
دیگه حتی رسیدن به رویا رو دوس ندارم
دلمو همه زدن یا بد می شن یا که بدن
خودمم بدم ولیکن بدا رو دوس ندارم
به جای این همه حرفا چونکه باور بکنید
بذارید بگم که دیگه زیبا رو دوست ندارم
نوشته های دیگران()